سال ها فعالیتم در عرصه هایی که مردم حتی از یاد کردن آن هراس دارند، به من آموخته که جهل انسان ترسناک ترین پدیده تاریخ بشریت است. انسان از چیزی که نمی شناسد می ترسد.
شما اگر بدانید در اتاق کناری تان یک حیوان وحشی وجود دارد که شما آن را می شناسید و مثلا می دانید گرگی است که با نور چراغ قوه فراری می شود یا خرسی است که با اسلحه از پا در میاید آنقدر ها هم برایتان ترسناک نیست. اما به شما می گویند در اتاق کناری یک موجود عجیب و غریب هست مخصوصا اگر به قدر کافی پیش زمینه کاذب برای خودتان آماده کرده باشید. مثلا با شنیدن نام جن هر چه از بچگی راجب آنها شنیده اید را تصور می کنید. ترسناک ترین چهره هایی را که در فیلم های هالیوودی دیده اید به ذهن می آورید خود را در مقابل او بی دفاع می بینید.
خب در حقیقت شما از آن چیزی که در آن اتاق است نمی ترسید بلکه از هیولای اوهام خود است که می ترسید. در تاریکی از میان درختان یک باغ یا حتی ترسناک تر از میان قبر های بلند یک قبرستان متروکه می گذرید. حقیقت امر این است که هیچ چیز ترسناکی در میان قبر ها نیست . معمولا شب های پنجشنبه در قسمت هایی از بهشت زهرا که با نور چراغ ها روشن است رفت آمد تا میانه های شب برقرار است اما در قسمت های تاریک نه. اما کسانی که می دانند در آنجا خبری نیست تاریک ترین نقاط قبرستان را پاتوق خود می کنند. مثلا در همین بهشت زهرا و قبرستان وادی السلام نجف هستند افراد بی خانمانی که شب ها را در تاریک ترین قسمت های این اماکن می گذرانند.
هر قدمی که در تاریکی بر میدارید اوهامتان مخصوصا هر چقدر خیال پرداز تر و ترسو تر باشید شروع می کند به تصور ترس هایتان. مثلا به سایه یک سنگ خیره می شوید و وهمتان دائما در حال تلقین این است که آن سایه الان حرکت خواهد کرد الان . الان. خب اگر بخواهید با ترستان مواجه شوید به سمت سایه می روید آن را شناسایی می کنید و می فهمید چیز خاصی نیست اما فرضا ترس باعث می شود نگاهتان را از آن بید به خودتان تلقین کنید که قرار است اتفاقی بیفتد مثل فیلم های ترسناک که یک راهروی خالی را سی چهل ثانیه نشان میدهد با موسیقی آرام و شما خود را آماده می کنید که الان یک چیز ترسناک را خواهید دید. خب بنده خدا شما کل راه را آمده اید تا بترسید حالا طبیعت هم یک چیزی رو می کند مثلا پرش گربه ای سگی چیزی و مخصوصا وقتی شما نتوانید تشخیصش دهید حسابی می ترسید و به عنوان یک تجربه ی ترسناک آن را برای دیگران هم تعریف می کنید. در حقیقت شما الان ترسناک ترین موجود جهان را خلق کردید اما فقط چون شانس آوردید شما را نخورد.
صد ها میلیون و بلکه میلیارد ها دوربین دید در شب در سراسر جهان وجود دارند و بسیاری از آن ها حتی به شبکه جهانی اینترنت نیز متصل اند و بصورت عمومی قابل دسترسی اند. شما فیلم ها را بازبینی کنید چرا باید موجوداتی که در طول ده ها سال در یک سالن تاریک دیده نشده اند همان چند ثانیه ای که شما می خواهید از آن عبور کنید دیده شوند؟ جواب مشخص است این شما هستید آن سایه ها را تولید می کنید و به خودتان می قبولانید که یک چیزی دیدید و یک صدایی شنیدید. یکی از دوستانتان را در یک محل بسیار ترسناک در تاریکی قرار دهید و با چند دوربین دید در شب او را زیر نظر بگیرید متوجه خواهید شد حرکت یک گربه یا پریدن یک پرنده چطور او را به وحشت می اندازد اما شما چون همه چیز را می بینید خواهید خندید. دوربین مخفی های زیادی هم با این موضوع ساخته شده اند.
اتفاقا کاری که من انجام میدهم و در ترسناک ترین مکان ها شب را می گذراندم تلقین مثبت بود. همه ما در مکان هایی که احتمالات یاریمان کند تلقین مثبت را انجام میدهیم. مثلا پنجره محکم به هم می خورد و یک نفر میگوید باد پنجره را کوبید و بقیه هم خیلی راحت قبول می کنند. اصلا چیز ترسناکی در این میان وجود ندارد. اما ده ها تجربه من برای اقامت شبانه در قبرستان های مخروبه و اماکن پرابهام اینگونه بود که اصولا انگار میروم تا لب دریا استراحت کنم و اگر صدایی چیزی هم آمد خب به احتمال خیلی زیاد از حیوانی درختی چیزی در همان نزدیکی است. شما که از گذراندن یک شب در یک سوییت ساحلی نمی ترسید؟
منتظر نظراتتان هستم. راجب ترس هایتان برایم بنویسید.
درباره این سایت